نمی یای توی ترانه
نمی خونی عاشقانه
بغض گریمو شکستی
حتی پیشم تو نشستی
توی باغچه ی شقایق
غم و غصه واسه عاشق
تو نگاه خیس ابرا
تو شب بلند یلدا
سرد سردم بی وجودم
بی ترانه بی سرودم
توی رفتن یا که بودن
توی موندن یا که مردن
من سر دو راهی موندم
تک و تنها ساده خوندم
یه طرف رنگ چشاته
یه طرف طرز نگاته
قوس خورشید پر رنگه
می دونم دله تو سنگه
توی شهر بی پرنده
تو قمار بی برنده
توی عصر مرگ افتاب
آسمون برام چه بی تاب
سایه روشن چشاتو
دو تا خورشید نگاتو
می ذارم از دلا بیرون
می دمش به دست بارون
تا که هر کی که رسیدش
رنگ چشماتو که دیدش
دیگه عاشقش نباشه
بره حتی بی صدا شه
می ره و بر نمی گرده
شب بارون شب سرده
شب بارون، شب سرده
لیست کل یادداشت های این وبلاگ